اینم یه مطلب جالب

منوی اصلی


نویسندگان


لینک دوستان

وبلاگ تخصصی سلاح وشکار

آشناترين ها

آموزشی و اطلاع رسانی

quartz1

Hot News

کانون شرق نو

کلبه شادی

مجله انلاین برنا

ای اف دی دانلود.::مخصوص هکرها::.

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک   ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و اطلاعات برای بهبهانیهای گل و آدرس www.behbahanfun.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد .





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 449
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 490
بازدید ماه : 484
بازدید کل : 847342
تعداد مطالب : 472
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1


type="text/css">//Ashoora.ir|Oghat Begins

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

سرگرمی و اطلاعات


لوگوی دوستان


بر چسب ها




اینم یه مطلب جالب

17 مهر 1389

 

 

 

لطیفه ای از دخترک بلا

روزی ( اعمش ) که یکی از ظرفاء است در حضور دوستانش به شدت می خندید. دوستانش از او علت خنده اش را پرسیدند.

او گفت: ( امروز که از خانه بیرون می آمدم دخترم به من گفت که به او یک دردهم پول بدهم. )

من گفتم: ( ندارم ) .

دخترم روی به مادرش کرد و گفت: ( آدم قحطی بود که با این گدا ازدواج کردی .)

منبع: بزم ایران

لطیفه ای از ارباب و کنیز زیبا رویش

شخصی به نام ( ابا حارث ) کنیز زیبایی داشت. روزی از او کام می گرفت و لذت می برد، تا آنکه گرسنه شد و دستور داد غذا بیاورند.

کنیز زیبارو به او گفت: ( آیا صورت من تو را سیر نمی کند که نگاه کنی و از خوراک بی نیاز گردی؟ )

( ابا حارث ) گفت: ( فدای تو شوم، اگر دو زیبا صورت به یکدیگر نگاه کنند و چیزی نخورند، دیری نمی پاید که هر دو آب از دهانشان جاری می شود و جان می سپارند. )

منبع: مستطرف.

لطیفه ای از ناز و کرشمه ی زن زشت روی

زنی زشت روی به ازدواج مردی نابینا در آمد.آن زن برای شوهر نابینایش ناز و کرشمه ی بسیار می کرد و می گفت: ( من زیباروی هستم. هزار حیف که تو چشم نداری که مرا ببینی و از من بهره مند شوی.)

آن مرد نابینا در جواب گفت: ( ای زن! اگر تو زیباروی بودی، بینایان تو را برای من وانمی گذاشتند. )

منبع: بزم ایران.

لطیفه ای از مجد شاعر و زن عجوزه اش

یکی از شعرای مشهور به نام (مجد ) زنی عجوزه داشت. روزی او را گذاشته و به اصفهان رفت.

زن عجوزه اش از دوری او تاب نیاورد و به اصفهان رفت. یکی از شاگردانش به شاعر گفت: (خاتون به خانه ی شما فرود آمد. )

( مجد ) گفت: ( ای کاش خانه بر خاتون فرود می آمد. )

وقتی زن عجوزه پیش او آمد، بعد از دعوا و ناراحتی گفت: ( آیا پیش از من و تو ، شب و روزی هم بوده است؟ )

( مجد ) گفت: ( پیش از من بلی! ، اما پیش از تو معلوم نیست. )

منبع: بزم ایران.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نوشته شده توسط مهران بدیعی در ساعت 23:11



درباره



به وبلاگ من خوش آمدید. سعی میکنم واسه همتون مطالب جالب و خوندنی داشته باشم.با نظرتون به من کمک کنید.ورودتون رو پیشاپیش تبریک میگم خوش آمدید.
mehran_esa2@yahoo.com


مطالب پیشین

فروش پنل ارسال پیامک تبلیغاتی با بهترین امکانات و ارزانترین قیمت
ارسال انبوه پیامک تبلیغاتی با ارزانترین قیمت
عکس های قدیمی بهبهان
عکس های قدیمی کشف حلقه زرین ارگان بهبهان1368
7نکته در مورد خندیدن
8خطری که پیتزا دارد!!
آیا خوردن خمیر دندان ضرر دارد؟
صابون بهتر است یا شیر پاک کن؟
برای جلوگیری از سرماخوردگی زنجبیل مصرف کنید
6نکته مهم درکاربا کامپیوتر
مجیدی ودخترش در رستوران
دوست یابی کنید یا دوستانتان را بیشتر کنید!
راهکارهایی برای رفع استرس
گوشی موبایل را 100درصد شارژ نکنید
9 موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن
کوتاهترین خلبان جهان
کشف جسد پزشک تهرانی پس از18سال
زود بخوابید تا سلامت باشید
خشوع امام صادق(ع) در لبیک گفتن
بنر کلوب




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by behbahanfun
This Template By Theme-Designer.Com